شرح حادثه دماوند – فرناز دولتخواه
جبهه شمال شرقی. 17 مرداد 98
گروه کوهنوردی نشاط زندگی
– با قلبی آکنده از اندوه در غم از دست دادن دوست مهربان و همنورد عزیزمان فرناز دولتخواه …
درباره گروه: گروه کوهنوردی نشاط زندگی یک گروه کوهنوردی دوستانه در تهران است. فعالیت های طبیعت گردی و کوهنوردی گروه با حضور جمعی از دوستان در آذرماه سال 1393 شروع شده و تاکنون به صورت منظم ادامه دارد.
درسته که دوستانه هستیم اما بی ضابطه و بی قانون نیستیم. برنامه و تقویم داریم و اساسنامه ای که توی سایت نشاط بوده و پذیرش اون جزو شرایط عضویت در گروه هست. جی پی اس داریم و قبل از اجرای برنامه چند تا ترک مسیر رو می گیریم در گوگل ارث بررسی کرده و همه جوانب رو می سنجیم. گواه این ادعا برنامه هایی هست که در این چند سال اجرا شده در مسیرهای بکر و کم تردد و بسیاری مسیرها که ما اولین گزارش آن را نوشتیم و مرجع سایر کوهنوردان شدیم در عین حال یک مورد گم شدن یا حادثه و آسیب در گروه نداشتیم تا امسال که همه چی دست به دست هم داد تا این اتفاق ناگوار رخ دهد.
به خطرات کوه اگاه هستیم و نسبت به سلامت همنوردان خود تعهد اخلاقی داریم. در عین حال به ضعفها و کاستی های خود اقرار کرده و چون انسانیم از خطا و اشتباه مبرا نیستیم.
برای دماوند سه پیش برنامه 4 هزارتایی داشتیم همراه با دو شب مانی (قله های وروشت و شاه البرز و علم کوه). نفرات در برنامه ها سنجیده شده و برای دماوند آماده شدند.
در این حادثه متاسفانه برخی گفتند که خانم دولتخواه و همراهشان چون کند بودند ما ایشان را رها کردیم! نه، ما تا حد امکان ایشان را در گروه نگه داشتیم و حتی سرقدم تا چهار ساعت و تا ۵۲۰۰ متر به پای شان گام برداشت. جدا شدنشان از گروه بنا بر شرایط و اتفاقاتی بوده که در ذیل شرح آن بیان میشود.
شرح برنامه و حادثه:
چهارشنبه:
ساعت 4.30 صبح چهارشنبه مورخ 16 مرداد 98 طبق برنامه ریزی قبلی، تعداد 24 نفر با یک دستگاه میدل باس از تهران عازم جاده هراز و روستای ناندل شدیم. طبق تصمیم و قرار قبلی برای سهولت در هماهنگی ها و برقراری نظم و کمک به سرپرست، گروه به سه گروهک 8 نفره با سه سرگروه تقسیم شد و همچنین هر نفر از اعضا یک همنورد مشخص کردند که در صورت بروز مشکل این همنورد وظیفه دارد با آن شخص مانده و یا در صورت نیاز با ایشان به عقب برگردد. صعود خود را از گردنه سر شروع کرده و همه با هم در یک خط بدون مشکل خاصی به محل کمپ یعنی تخت فریدون در ارتفاع 4350 متر رسیدیم و شب را در کمپ سپری کردیم.
پنجشنبه (روز اول حادثه، 17 مرداد):
ساعت 6 صبح 21 نفر از اعضا با مشخص شدن جلودار و عقب دار به سمت قله حرکت کردیم. پس از حدود نیم ساعت خانم فرناز کمی از گروه عقب ماندند که سرپرست گروه ایشان را پشت سر جلودار گذاشته و به سرقدم عنوان کردند که گامشان را با خانم فرناز تنظیم کنند. پس از حدود 4 ساعت و در ارتفاع حدود 5200 متر خانم فرناز عنوان کردند که امکان ادامه مسیر با گام گروه را ندارند (از فرناز عجیب بود این کندی! بعدا از یکی از خانم های گروه شنیدم که فرناز مشکل ماهانه زنانگی برایش پیش آمده بود). پس از بی نتیجه ماندن تشویق های سرپرست و سایر اعضا برای ادامه مسیر با گروه و از آنجایی که برگشت به کمپ در این ارتفاع خود با ریسک همراه بود، با خواست ایشان مبنی بر حرکت پشت سر گروه موافقت شد و فرناز و بهزاد به عنوان همنوردش پشت سر گروه حرکت کردند.
گروه در ساعت 12 ظهر به قله رسید و پس از حدود 1.5 ساعت استراحت و توقف روی قله تیم در حال بازگشت بود که فرناز و بهزاد به قله رسیدند. پس از خوش و بش با اعضای گروه، سرپرست به ایشان اعلام داشتند که هرچه سریعتر استراحت و عکاسی کرده و به همراه گروه به سمت پایین حرکت کننند. خانم فرناز عنوان می کند که استراحت و عکاسی ما روی قله حداقل یک ساعت زمان می برد و نمی خواهیم گروه بخاطر ما معطل شود. اصرارهای سرپرست و چند نفر از اعضا بی نتیجه ماند. با توجه به تجربه برنامه های قبلی و با توجه به اینکه روی قله کمی باد داشت و برخی اعضا سردشان شده بود و همچنین یکی دو نفر بخاطر ارتفاع سردرد و ناراحتی داشتند تصمیم بر این شد که گروه به سمت پایین حرکت کند و این دو نفر بعدا خود را به گروه برسانند.
گروه ساعت 13.30 به سمت پایین حرکت کرده و ساعت 17 به تخت فریدون رسید. هنوز نیم ساعت از حضور ما در محل کمپ نگذشته بود که خبر حادثه توسط یکی از گروهها به ما رسید. سرپرست به همراه 4 نفر از اعضا که اماده تر بودند به سمت بالا حرکت کردند. پس از حدود یک ساعت بهزاد را در مسیر دیدیم که آسیب دیده و ترسیده اما با همراهی یک گروه با پای خود در حال فرود به سمت کمپ بود. همچنین دو یا سه نفر از اعضای آن گروه (گروه پرسیکا) از جمله آقای رسایی (از لیدرهای گروه) در حال جستجو و صدا کردن فرناز در آن محدوده بودند (4700 تا 5 هزار متر) که ما با ایشان نیز صحبت کردیم و گفتند که یکی از خانم های گروه ما دو یا سه نفر را در یخچال ؟ حدود 5100 متر در حال سر خوردن دیدند ولی دیر به ما اعلام کردند و …
شرح حادثه از زبان بهزاد:
<<بهزاد عنوان داشت که من و فرناز پشت سر یک گروه حرکت می کردیم که این گروه در بخشی از مسیر نشستند و ما ادامه دادیم و در نقطه ای به بالای یخچال رسیدیم و متوجه شدیم که مسیر را اشتباه آمده ایم. با توجه به اینکه برگشت و تصحیح مسیر برایمان سخت بود تصمیم گرفتیم که از عرض یخچال تراورس کنیم (یخچال دوبی سل ، ارتفاع حدود 5100 متر). با ورود به یخچال در چند متر پایانی فرناز سر خورده و سقوط می کند. من نیز بدون اختیار پشت سر فرناز به سمت پایین سر خوردم. انتهای یخچال و در قسمتی که برف و یخ تمام شده بود (ارتفاع حدود 4600 تا 4700 متر) هر دو متوقف شدیم که به طرز معجزه آسایی جان سالم به در بردیم. فرناز عنوان می کند که من می خواهم بروم بالا و وسایل خود را بردارم اما من به دلیل خیس شدن در آب و آسیب هایی که دیده بودم امکان صعود نداشتم و سعی کردم وی را منصرف کنم. از یخچال بیرون آمده و در مسیر دره به سمت جبهه شمال شرقی شروع به حرکت و تراورس کردم. فرناز نیز پس از چند دقیقه حرکت به سمت بالا ظاهرا منصرف شده و پشت سر من راه افتاد. پس از حدود ۱۰-۱۵ دقیقه به یخچال بعدی رسیدم. من یخچال دوم را تراورس کردم (محدوده 4700 متر) و فرناز که از برداشتن وسایل منصرف شده و پشت سر من راه افتاده بود، از آن طرف یخچال به من گفت که من نمی توانم یخچال را تراورس کنم. به او گفتم که بالای یخچال دیده می شود برو از بالا عبور کن. (نکته: این یخچال دو تکه بوده و در ارتفاع حدود 4850 متر خشکی دارد). با توجه به اینکه من هنوز خیس بوده و خیلی سردم بود به سمت شمال شرقی حرکت کردم که کمک بیاورم و اینجا آخرین مکالمه و دیدار من با فرناز بود.>>
با توجه به اطلاعات دریافتی از بهزاد و یک گروه سه نفره که باتوم بهزاد را بالای یخچال دیده بودند، ما به سمت بالا و محل سقوط ادامه مسیر دادیم تا با شناسایی دقیق و صحیح یخچال عملیات جستجو را شروع کنیم. خیلی زود هوا کاملا تاریک شد و ما از 4900 به بالا را در تاریکی طی کردیم. حدود ساعت 23 به بالای یخچال دوبی سل در ارتفاع حدود 5100 متر رسیدیم. باتوم و فلاسک چای بهزاد و کاپشن فرناز را داخل یخچال مشاهده کردیم که ظاهرا در همان ابتدای مسیر از ایشان جدا شده و روی یخچال گیر کرده بود. (به گفته بهزاد کاپشن فرناز بالای کوله اش قرار داشت). پس از مارک این نقطه در جی پی اس، سرپرست سه نفر را مامور جستجوی محدوده بالای یخچال و یال کرده و خود به همراه یک نفر دیگر به سمت پایین یخچال ارتفاع کم کردند. در ارتفاع 5026 متر بنر گروه که همراه فرناز بود را گوشه یخچال مارک کردند که به یک سنگ گیر کرده بود. با توجه به اینکه این مسیر ریزشی و بسیار خطرناک بود تا ارتفاع حدود 4900 متر ادامه داده و سپس به بالا برگشته، گروه را جمع کرده و با توجه به اینکه حال دو نفر از اعضای گروه مساعد نبود، همگی به محل کمپ برگشتند. (حدود ساعت 2.30 بامداد)
جمعه (روز دوم حادثه):
صبح جمعه تعدادی از اعضا گروه داوطلب برای ماندن در کمپ و جستجو بودند اما با توجه به خستگی گروه و عدم توانایی نفرات گروه برای جستجو در منطقه خطرناک و ریزشی یخچال ها، سرپرست اجازه این کار را نداد و بجز دو نفر باقی گروه را به سمت ناندل رهسپار کرد. در نتیجه سرپرست، بهزاد و یکی دیگر از اعضا برای پیگیری جستجو در کمپ ماندند.
با توجه به اعلام شب قبل به 112 و نیروهای امداد محلی، صبح نیز تلفنی با نیروهای امداد در تماس بودیم که تیم های جستجو به منطقه اعزام شوند. در عین حال از طریق قاطرچی که در کمپ حاضر بود با دو نفر از برادران افغانی در ناندل که کاملا آشنا به دماوند بودند تماس برقرار کرده و پس از توافق هزینه، ایشان به سمت بالا برای کمک به ما شتافتند. این دو افغانی در جستجو در منطقه یخچال ها دو نفر دیگر از حادثه دیده ها را پایین یخچال دوبی سل پیدا کرده و نجات دادند (یک نفر پس از سه روز مفقودی و یک نفر روز اول). در نهایت کل روز دوم حادثه با بی کفایتی یکی از امدادگران محلی که با سرپرست گروه و امداد هلال احمر در تماس بود با شایعه سازی و امید واهی در مورد پیدا شدن فرناز سپری شد و به شب رسید. در واقع اطلاعات غلط این امدادگر باعث شد که گروه امداد هلال احمر نیز تمرکز خود را از فرناز برداشته و معطوف آن دو نفر دیگر نماید.
شنبه (روز سوم حادثه):
جستجوی امداد هلال احمر و نفرات افغانی همچنان بی نتیجه می ماند.
یکشنبه (روز چهارم حادثه):
در این روز سه نفر از دوستان ما که شب قبل از تهران برای کمک به کمپ آمده بودند، به همراه سرپرست و دو نفر افغانی عازم محل حادثه می شوند. محدوده یخچال دوبی سل و یخچال مجاور و مسیرهای شمالی و شمال شرقی به دقت جستجو می شود. دو نفر از امداد هلال احمر نیز از سمت دیگر به محدوده محل حادثه می روند اما تمام جستجوها بی نتیجه می ماند. غروب هوا بارنی شده و تمام نفرات گروه که در تخت فریدون بودند به سمت ناندل حرکت می کنند. در ناندل نیروهای کمکی از گروه امداد کوهستان تهران (به سرپرستی جناب اخوان) و سایر کوهنوردان داوطلب در منزل آقای صالحی جمع می شوند. همچنین در این شب خانواده محترم دولتخواه (پدر و عمو) نیز در ناندل و در کنار امدادگران حضور یافتند.
دوشنبه (روز پنجم حادثه):
صبح دوشنبه جلسه هماهنگی به مدیریت امداد هلال احمر (دکتر کبادی) تشکیل شده و تبادل اطلاعات انجام می پذیرد. گروهها عازم منطقه شده و در نهایت عصر دوشنبه یکی از امدادگران داوطلب (آقای شریفی) موفق به رویت جنازه فرناز در کناره یخچال و در ارتفاع حدود 4700 متر می شود. (یخچال مجاور دوبی سل به سمت شمال شرقی که اقای لشگری هلال احمر با شماره ۵ آنرا نامگذاری نموده بودند). UTM: N35.96462 , E052.12081
به نظر می رسد که پس از تراورس بهزاد از یخچال، فرناز در تلاش برای عبور از بالای یخچال دچار حادثه (سقوط و یا اصابت سنگ) شده و به کناره یخچال پرت می شود. سپس شن و خاک روی وی را پوشانده و از دید پنهان می شود تا روز دوشنبه که بخاطر بارش باران و تگرگ بخشی از بدن وی نمایان می شود.
سه شنبه (روز ششم حادثه):
انتقال جسد توسط یک تیم 10 نفره از امداد هلال احمر و کوهنوردان از ارتفاع 4700 متر به روستای ناندل تا شب به طول انجامید.
چهارشنبه (23 مرداد، روز هفتم حادثه):
پزشکی قانونی زمان فوت را پنجشنبه 17 مرداد اعلام می کند (همان روز اول).
و اما ذکر چند نکته:
1- عواملی که سبب شد گروه نشاط و سرپرست با درخواست ماندن این دو نفر روی قله موافقت کند به شرح ذیل بوده است (عوامل سهل انگاری):
الف) سابقه و تجربه خانم فرناز ب) شلوغی مسیر که قطار کوهنوردان در حال صعود و فرود بودند ج) خواست و اصرار ایشان برای ماندن روی قله و عکاسی که با توجه به سوابق قبلی (مثل قله شاه البرز) می دانستیم کمتر از یک ساعت طول نمی کشد و نمی شد کل گروه را با توجه به شرایطی که در بالا عنوان شد این مدت روی قله نگه داشت. د) کمبود نفرات با تجربه در این برنامه که خصوصا تجربه صعود از این جبهه را داشته باشند.
به گفته بهزاد ایشان 1 ساعت و 15 دقیقه روی قله ماندند.
2- سرپرست برنامه برای آن بخشی که قصور صورت گرفت که می شد حتی به زور و یا هر تدبیری ایشان را در مسیر برگشت همراه گروه کرد از خانواده محترم دولتخواه و جامعه کوهنوردی عذر خواسته و طلب بخشش می کند.
3- کاش یاد بگیریم که دلسوز باشیم و فقط با بیان حقیقت، شرح حادثه دهیم بدون قضاوت! دوستانی که از روز اول با ارائه گزارش حادثه و حتی پنهان کردن حقیقت نوک پیکان را به سمت گروه نشاط و سرپرستش نشانه گرفته اند کاش به این فکر می کردند که ممکن است روزی خود در این جایگاه قرار گیرند. یاد بگیریم که منم منم نکنیم و از مصیبت دیگران پلی برای بالا رفتن و مطرح کردن خود نسازیم.
سوال: کسانی که این روزها بر طبل غیرمجاز کوبیده و ما را بی کفایت و بی مسئولیت جلوه می دهند، با بررسی آماری حوادث کوهنوردی در چند سال اخیر، آیا پشت آن حوادث، باشگاههای معتبر و سرپرستانی با کلکسیونی از افتخارات و اموزش ها نبوده اند!؟
4- سرپرست و چند تن از اعضای گروه نشاط از ابتدا تا پایان امداد و انتقال متوفی به پزشکی قانونی در تخت فریدون و سپس در ناندل، با حضور فیزیکی در جستجو و یا انتقال اطلاعات وظیفه خود دانسته اند که در کنار نیروهای امدادی حضور داشته باشند.
5- در پاسخ به برخی انتقادها و حرف و حدیث ها در فضای مجازی به این نکته اشاره کنیم که سابقه کوهنوردی و تعداد صعود به قله دماوند خانم فرناز از تمام اعضا و حتی سرپرست گروه بیشتر بوده است. یعنی ایشان کوهنورد تازه کار و بی تجربه ای نبوده اند که روی قله رها شوند! کما اینکه مرداد ماه سال 97 صعود 2 نفره به قله دماوند از جبهه غربی با سرپرستی خودشان داشته اند.
6- از نیروهای امداد هلال احمر (دکتر نیکزاد، دکتر کبادی، لشگری، ملکی، صادقی فر)، تیم امداد و نجات کوهستان تهران به سرپرستی جناب اخوان، دکتر مسادعدیان، مهرداد محبی، برادران و خانواده مظلومی، خانواده محترم آقای صالحی در ناندل که با گرمی و مهمان نوازی پذیرای ما بودند، خانواده محترم دولتخواه، اعضای گروه نشاط و همه عزیزانی که در این چند روز همراه و یاور بودند نهایت قدردانی و سپاسگزاری را داریم.
با احترام
نیما اسماعیلی
سه شنبه 29 مرداد 98
روزنامه جام جم: جزئیات ۹۶ ساعت عملیات برای یافتن بانوی کوهنورد در یخچال عروسک ها
بقیه در ادامه مطلب